یوسف یوسف ، تا این لحظه: 10 سال و 25 روز سن داره

پسر بهار

آخرین روز سال 1392

 عزیز دلم سلام هستی زندگیم سلام  همه ی وجودم سلام خوبی پسرم ؟ سلامتی؟ همه چی رو براهه؟ ایشالا که همه چی بر وفق مرادت باشه و چرخ روزگار همیشه به کام دلت بچرخه. امروز میخوام ازت تشکر کنم . از اینکه تا الان صبوری کردی و مامان رو با همه ی فشارهایی که بهت آورد تحمل کردی . از اینکه تا الان اون فضای تنگ توی شکم مامان رو به این دنیا ی بزرگ بیرون ترجیح دادی و تا امروز به دنیا نیومدی . آخه من دوست نداشتم که گل پسرم تو سال 92 به دنیا بیاد . همونطور که قبلا هم گفتم شما پسر بهاری و بایستی توی بهار به دنیا سلام کنی. آره عزیزم .همونطور که متوجه شدی امروز روز آخر ساله. سال 92 هم با همه ی خوبی ها و بدیها با همه ی سختی ها و خوشیهاش گذشت. ن...
29 اسفند 1392

ایام فاطمیه

  سلام پسرک مامانی بازم باید بابت تاخیرم معذرت خواهی کنم. قبلا بهت گفته بودم که قراره سرم شلوغ بشه . آخه میدونی گل پسرم ایام فاطمیه شروع شده بود. وفات همه ی ائمه سخت و جانسوزه ولی وفات حضرت فاطمه ی زهرا یه چیز دیگه است. اینقدر داغ مادر سخت و جانسوزه که واسه اشک ریختن نیازی به مرثیه نیست. همین که اسم مادر و میخ در وسیلی و دستای بسته ی حیدر میاد اشک آدم سرازیر میشه. من هم که ارادت خاصی به ایشون دارم.تا اینجا اینو داشته باش. واست گفته بودم که قراره مراسم روضه خونی برگزار کنم. واسه ایام فاطمیه بود. البته روضه ی خودم نبود من فقط برگزارش کردم. مراسم مال خاله بزرگه. خدا رحمتش کنه. خاله بزرگ خاله ی منه .  خاله و شوهرش بچه نداشتن...
29 اسفند 1392

تغییر شکل ظاهری مامان

سلام گل پسرم سلام قند عسلم سلام تاج سرم این پست رو چند وقتی هست که میخوام بنویسم ولی نمیدونم چرا همش یادم میره.... نفسم نیستی که کمی به مامان بخندی اینقدر قیافم عوض شده و زشت شدم که نگو.. هر کس که بعداز چند وقت منو میبینه میگه چرا اینقدر زشت شدی و کلی بهم میخنده.  منم میگم خوب شدم که شدم مگه چیه ؟؟؟ تازه کسایی که بعداز 6 ماه یا یک سال میبیننم که اصلا نمیشناسنم. راه رفتنم رو که دیگه نگو اینقدر مسخره شده که حد نداره. آخه میدونی من الان 12 کیلو وزن اضافه کردم. پاهام هم که اینقدر ورم کردن که کفشام دیگه اندازم نیستن. رفتم یه کفش گرفتم که دو شماره بزرگتره که پام توش راحت بشه. لباسایی رو که میپوشم هم خیلی دیدنیه. اینقدر بد ت...
21 اسفند 1392

کم تحرکی در ماه نهم

سلام گل پسرم سلام تاج سرم خوبی نفس مامان؟ چند روزیه که کمتر شیطونی میکنی. تازشم کمتر منو لگد میزنی.  من فکر میکنم از وقتی که وارد نه ماهگی شدی حس بزرگ شدن بهت دست داده و دیگه واسه خودت مردی شدی؟ آره فرشته ی مامان؟؟ اون اوائل  کمی ترسیدم وقتی دیدم گل پسرم کمتر  تکون میخوره زود رفتم پیش خانم دکتر و بهش گفتم نکنه پسرکم خسته شده یا خدای نکرده با مامان جونش قهر کرده که دیگه مثل قبلا نه بازی میکنه نه شیطونی. خانم دکتر هم کلی خندید و گفت چون الان جای قند عسلت تنگ شده دیگه فضای کافی واسه بازی و شیطونی نداره پس سعی میکنه کمی آرومتر باشه.  خانم دکتر میگفت اکثر بچه ها توی ماه نهم همینطوری کم تحرک میشن . خوب منم خ...
21 اسفند 1392

یه پیغام از طرف بابا جون

نازنین مادر این عکس رو بابا جون فرستاده به ایمیل مامانی و ازم خواسته که تو وبلاگ گل پسرش بذارم .من هم که به دیده ی منت اطاعت میکنم و بدون هیچ حرف اضافه ای عکس رو آپلود می کنم.   از راه دور روی ماه باباجون رو میبوسیم و بهش میگیم که بی صبرانه منتظر دیدار روی ماهش هستیم. نمیدونم چرا عکسی که بابا جون فرستاده نمایش داده نمیشه پس من متن عکس رو اینجا مینویسم : کودکی از خداوند پرسید"به من گفته اند که تو فردا مرا به زمین خواهی فرستاد اما با وجود کوچکی و بی پناه بودنم چگونه قرار است زندگی کنم؟" خدا گفت " فرشته تو آنجا منتظر است و مراقب تو خواهد بود." کودک گفت " چه کسی از من مواظبت خواهد کرد ؟" خدا گفت "فرشته ات از تو حمایت خواهد ک...
20 اسفند 1392

سیسمونی 1

سلام نفسم  سلام زندگیم بالاخره مامان امتحان زبان انگلیسی رو داد و قبول شد و این ترم هم به خوبی و خوشی تموم شد   .نمیدونم بهت گفته بودم که من خیلی به یادگیری زبان انگلیسی علاقه دارم یا نه؟ برای همین هم چند ترمه که کانون زبان ایران ثبت نام کردم و دارم زبان انگلیسیم رو تقویت میکنم ولی خوب به خاطر وجود قدم پربرکت شما نازنین ترم آینده رو مرخصی گرفتم تاببینیم ترم بعدش چی میشه؟؟ گفتن که دو ترم نمیتونم مرخصی بگیرم .چه بد بگذریم . کلا این رو گفتم که بگم همین الان دیگه کمی فراغ بال یافتم و رفتم چند تا عکس از سرویس خوابت انداختم و میخوام الان نشونت بدم . حاضری گل پسرم؟ پس برو به ادامه مطلب ...     خوب ناز...
18 اسفند 1392

یه خبر مهم و دست اول

سلام زندگی مامان یه خبر خوش واست دارم .البته فکر کنم واسه ی خودم از همه خوشتر باشه. همین الان سرویس خوابت از تهران رسیدن. الان هم بابای مهربون و یکی از دوستاش دارن اونا رو میارن. الهی که من فدات بشم . فکر کنم اتاقت کم کم داره آماده میشه. واسه رسیدن تخت و کمدت هم کلی انتظار کشیدم ولی خوب این انتظار هم مثل انتظار خودت شیرینه البته انتظار واسه دیدن تو که اصلا قابل مقایسه با این نیست. نازنینم فعلا من باید یرم یه چایی دم کنم واسه بابا و دوستش. همین که فرصت کردم عکساشون رو واست میذارم. ...
14 اسفند 1392

معرفی وبلاگ

سلام نفس مامان امروز حالت چطوره؟ خوبی ؟سلامتی؟ روبراهی؟ ایشالا که خوب خوب خوب باشی. یه خبر خوب برات دارم . دیروز با پیامک وبلاگت رو به همه ی دوستا و آشناها معرفی کردم. بعد از اون کلی پیام محبت امیز دریافت کردم که لطف همه رو میرسوند. خیلیا هم که چند وقته ازشون بی خبرم فکر میکردن که تو به دنیا اومدی ولی من بهشون گفتم که مگه حتما پسرم باید به دنیا اومده باشه که واسش بنویسم. من دوست داشتم از خیلی زودتر واست بنویسم ولی خوب متاسفانه کمی تنبلی کردم. خیلیا همون دیشب به وبت سر زدن و واست نظر گذاشتن . بعضیا هم امروز سر زدن . از ابراز احساسات همه ممنونم و امیدوارم که همراهیشون با وبلاگ پسر گلم قطع نشه چون من قصد ندارم به این زودیا از نوشتن واس...
12 اسفند 1392

شمارش معکوس

سلام عشق مامانی سلام زندگی مامانی نه ماهه شدنت مبارک امروز شما رسما هشت ماهگی رو پشت سر گذاشتی و وارد نه ماهگی شدی. ماهی که ماه شمارش معکوس واسه پایان انتظاره. انتظاری که اگر چه سخته ولی در عین حال شیرین و دلچسبه. انتظاری که بسی امیدوار کننده است . انتظاری که  انتهاش به داشتن موجود دوست داشتنی مثل تو ختم میشه. الهی که من فدات بشم . نمیدونم که تو شبیه به منی یا بابا. یا شاید هم شبیه به یکی از اقوام نزدیک باشی. نمیدونم که تو شبیه به کدوم یکی از بچه هایی هستی که من تا حالا دیدم و یا کدوم یکی از عکسایی که تا حالا دیدم . این اصلا مهم نیست که تو چه شکل و قیافه ای داری . تنها چیزی که برم مهمه اینه که تو سالم باشی و میخوام ...
11 اسفند 1392

دکوراسیون اتاق نازنین

سلام عشق  مامانی فقط 5 روز دیگه مونده تا شما هشت ماهگیت تموم بشه و وارد ماه آخر یعنی ماه نهم بشی. ولی من هنوز واسه اومدنت آماده نیستم یعنی من آمادم ولی اتاقت هنوز آماده نیست. راستش هنوز نه سرویس خوابت و نه بقیه ی سیسمونیت رو که مامان جون و بابا جون زحمت خریداریشون رو کشیدن هنوز دستم نرسیدن .دیوارها رو هم میخوام کاغذ دیواری بزنم . پرده ی اتاقت هم هنوز آماده نیست . فرش هم هنوز نگرفتیم .همه میگن نگران نباش به وقتش همه چیز جور میشه ولی من خیلی نگرانم .ایشالا  هر چه سریعتر اتاقت آماده بشه تا منم خیالم راحت بشه راستش رو بخوای توی اینترنت خیلی جستجو کردم . خیلی دنبال دکوراسیون اتاق بچه و وسایل مورد نیاز بچه و پرده و خلاصه ...
7 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسر بهار می باشد